ثروتمندانی که فقیر بودند


نُه میلیاردر که در خانواده فقیر به دنیا آمدند

یک ضرب‌المثل انگلیسی هست که می‌گوید: «لازم نیست با یک قاشق نقره‌ای در دهان به دنیا بیایید تا ثروتمند شوید!». اگر بخواهیم به زبان فارسی ساده این عبارت را حلاجی کنیم، باید بگویید لازم نیست حتماً در خانواده‌ای سرشناس و مشهور به دنیا بیایید تا ثروتمند شوید. بسیاری از افراد بوده‌اند که با وجود خانواده پولدار، به جایی نرسیده‌اند و برعکس بسیاری افراد بوده‌اند که در خانواده‌ای بسیار فقیر به دنیا آمده‌اند و شهرتشان جهانی شده است.

این ۹ نمونه، نمونه‌هایی از افراد دسته دوم هستند. ثروتمندانی که در خانواده فقیر به دنیا آمدند. بخوانید و از آن‌ها الهام بگیرید.

هارولد هام (Harold Hamm)

هارولد هام، با ۱۸ میلیارد دلار دارایی، جزو برترین میلیاردرهای دنیاست. او در صنعت نفت و گاز سرمایه‌گذاری می‌کند. اما هیچ‌کس به این فکر نمی‌کند که چه کودکی غم‌انگیز و فقیرانه‌ای را تجربه کرده است و در چه خانواده فقیر ی به دنیا آمد.
آن‌ها ۱۳ بچه بودند که شاید حتی نان برای خوردن نداشتند. او مجبور شد وقتی زیر ۱۰ سال سن داشت، از طریق پنبه‌زنی، نانش را در بیاورد و چندسالی هم در یک پمپ بنزین دور افتاده کار می‌کرد.

او داستان جالبی تعریف می‌کند از اینکه چطور توانست پولدار شود: «من منبع الهام جالبی داشتم! یک کوزه گلی زیبا! شاید باورش سخت باشد اما آن کوزه، الهام بخش من شد. من در کارگاه یکی از دوستانم می‌دیدم که چطور به کوزه سیلی می‌زد و آن را ورز می‌داد تا آن تکه گل، به کوزه‌ای زیبا تبدیل شد. با خود گفتم تحمل سختی‌ها و مشکلات، در نهایت باعث می‌شود چیز زیبایی از من درآید. برای همین با جان و دل سختی‌ها را پذیرفتم و سخت تلاش کردم…»

او از طریق پمپ بنزین با یکی از مدیران بخش انرژی آشنا شد و توانست کاری ساده در اداره بگیرد. اما با نبوغ و هوش سرشارش، پله‌های ترقی را به سرعت طی کرد و همزمان با گرفتن مدرک تحصیلی‌اش از دانشگاه، به یکی از مدیران شرکت تبدیل شد. او همین راه را ادامه داد و اکنون از بزرگترین مدیران انرژی در آمریکا و دنیاست.

هارولد هام (Harold Hamm)

اُپرا وینفری (Oprah Winfrey)

مطابق آمارهای رسمی خانم وینفری اکنون به عنوان بزرگترین خیر و نیکوکار سیاه پوست در تاریخ ایالات متحده آمریکا به شمار می‌رود. او همچنین از زنان پرنفوذ و جزو ۱۰۰ فرد تاثیرگذار در دنیاست و ۳ میلیارد دلار دارایی خالص دارد.

اما اگر نگاهی به گذشته خانم وینفری بیندازیم، می‌بینیم که او نه تنها در خانواده فقیر و فلاکت مطلق زندگی می‌کرد، بلکه بارها مورد آزار و اذیت قرار گرفت. شاید بسیاری از افراد با قرار گرفتن در چنین موقعیت‌هایی، هرگز نتوانند به زندگی عادی بازگردند، چه برسد به اینکه پولشان از پارو بالا برود و جزو محبوب‌ترین زنان دنیا شوند.

او سال‌های کودکی را نزد مادربزرگش گذراند اما در همان سنین کودکی دو بار مورد آزار و اذیت قرار گرفت. خانواده او حتی توان خرید لباس برای او را نداشتند و اپرا خیلی وقت‌ها گونی می‌پوشید!

او مجبور شد از خانه فرار کند و آواره شود. خانم وینفری تقریباً هر نوع سختی که فکرش را بکنید تحمل کرد تا اینکه تصمیم گرفت به دنبال رویاهایش برود.

او به نویسندگی علاقه زیادی داشت. همزمان با کار نویسندگی در یک ایستگاه رادیویی مشغول کار نیمه وقت شد. شانس در این زمان با او یار شد و توانست در مسابقه زیبایی، مقام کسب کند. سپس در ۱۹ سالگی با اصرار و پیگیری فراوان، اجرای آزمایشی یک برنامه رادیویی را بر عهده گرفت.

نقطه عطف بزرگ زندگی خانم وینفری اما؛ وقتی بود که اجرای یک برنامه تلویزیونی به عهده او گذاشته شد. به زودی با خلاقیت‌ها و نوآوری‌هایی که در ساخت برنامه تلویزیونی از خود نشان داد، بینندگان زیادی را مجذوب برنامه‌اش که «اپراشو» نام داشت، کرد.

داستان زندگی خانم وینفری سرشار از بالا پایین‌ها و درس‌های بسیار زیاد است. اپرا اکنون نه تنها به عنوان یک فرد بسیار ثروتمند و مشهور شناخته می‌شود، بلکه با کارهای انسان دوستانه و دست و دلبازی بی حدش، به نمادی از بخشش تبدیل شده است.

اُپرا وینفری (Oprah Winfrey)

هاوارد شولتز (Howard Schultz)

hگر اهل قهوه نوشیدن باشید، حتماً اسم برند استارباکس به گوشتان خورده است. آقای شولتز، رئیس استار باکس است. ارزش شرکت او که در ۷۳ کشور دنیا، ۲۳۰۰۰ شعبه دارد، به ۸۵ میلیارد دلار می‌رسد. با این حال، این تاجر موفق در خانواده‌ای فقیر به دنیا آمد. پدرش راننده کامیون بود.

آقای شولتز توانست در کنار تحصیل در دانشگاه، آری نیمه وقت در یک شرکت قهوه سازی پیدا کند. اما نگاه خلاقانه او به صنعت قهوه باعث شد استارباکس را بنیان نهد. او نمی‌خواست مانند پدرش فقیر بماند. برای همین در همان شرکت به سرعت پله‌های ترقی را طی کرد و به مدیر فروشی شرکت رسید.

شولتز در خاطرات خود می‌نویسد: «زمانی که برای اولین بار وارد فروشگاه استارباکس شدم، انگار در خانه خودم بودم. توضیحش سخت است، اما می‌دانستم در مکان خاصی هستم، محصول آن‌ها به نوعی با من صحبت می‌کرد. من هیچ‌وقت یک فنجان قهوه خوب نخورده بودم. در ملاقاتی که با بنیانگذاران شرکت داشتم و برای اولین بار داستان قهوه خوب را شنیدم»؛ آنجا بود که با خود گفتم: «خدای من، این همان چیزی است که می‌خواهم به عنوان حرفه در تمامی عمرم انجام دهم». او نمی‌دانست که این ملاقات چگونه زندگی‌اش و همچنین تاریخ قهوه را متحول خواهد ساخت.

آقای شولتز تعریف می‌کند که از همان زمان کودکی از اینکه در فقر مطلق زندگی می‌کنند، احساس شرم می‌کرد و عزمش را جزم کرده بود تا آینده‌ای رؤیایی برای خود بسازد. او از اینکه به پدرش به دلیل بی پولی احترام نمی‌گذارند، خجالت می‌کشید و نمی‌خواست این اتفاق برای خودش هم بیفتد. همین امر انگیزه‌ای شد برای ساخت یک آینده دلپذیر…!

هاوارد شولتز (Howard Schultz)

رالف لورن (Ralph Lauren)

سومین فرد داستان ما که در خانواده فقیر به دنیا آمد، رالف لورن است. او طراح مد و زیبایی و صاحب یکی از بهترین برندهای دنیاست که احتمالاً شما هم حداقل یک تیشرت از آن در خانه دارید: پولو! آقای لورن ۷ میلیارد دلار دارایی خالص دارد.
خانواده او مهاجرانی بودند که از بلاروس به آمریکا رفته بودند. پدر او نقاش ساختمان بود. رالف از نوجوانی بعد از مدرسه کار می‌کرد تا بتواند برای خودش لباس بخرد. سپس وقتی به دانشگاه رفت، کراوات‌های یک برند خاص را به دوستانش می فروخت.

او به دلیل فقر مجبور شد از دانشگاه انصراف بدهد. اما با جستجوی زیاد توانست در فروشگاه‌های زنجیره‌ای پوشاک آمریکا (برادران بروکز) کاری پیدا کند. اما به این راضی نشد. او یک حامی مالی پیدا کرد و یک فروشگاه کراوات راه‌اندازی کرد و کراواتهایی که شخصاً آنهارا طراحی می‌کرد، تحت نام برند «پولو» عرضه می‌کرد.
یک دهه بعد این برند بدل به یک برند جهانی شد و اولین فروشگاه پولو در لندن افتتاح شد. آقای لورن سپس خط تولید پولو اسپرت، به منظور تولید پوشاک ورزشی و خط تولید لباس بانوان را راه انداخت.

رالف لورن (Ralph Lauren)

لری الیسون (Larry Ellison)

آقای الیسون، مدیرعامل شرکت اوراکل، یکی از غول‌های صنعت کامپیوتر است و 60 میلیارد دلار دارایی خالص دارد. او در یک شهر ثروتمند اما در خانواده‌ای بسیار فقیر به دنیا آمد. او البته گفته هرگز در مورد به دنیا آمدن در یک خانواده فقیر، شکایتی نکرده است.

خانواده‌اش آنقدر فقیر بودند که از عهده نگهداری‌اش برنیامدند. او را به ناچار به دایی‌اش سپردند. اما در این میان دایی او هم ورشکست شد و تمام دارایی‌اش را از دست داد. سختی‌های زندگی او را به فردی منزوی و تنها بدل کرده بود. او به سختی در دانشگاه قبول شد، اما دانشگاه به دلیل عملکرد ضعیف، او را اخراج کرد. آقای الیسون در طول همان مدت کم، برنامه نویسی را در دانشگاه یاد گرفت و به صورت فریلنس برای دیگران به صورت پاره وقت کار می‌کرد.

آقای الیسون فرد بسیار خلاقی بود. او در این زمان به شرکتی رفت که رقیب مستقیم سونی محسوب می‌شد. در این شرکت او پروژه‌ای را کلید زد که باعث شد شرکت در زمینه‌هایی خاص، شرکت رقیب را شکست دهد. در این زمان بود که توجهات به آقای الیسون جذب شد. او نام پروژه‌اش را اوراکل گذاشت و مدتی بعد شرکت خود را تأسیس کرد. شرکتی که یکی از بزرگترین شرکت‌های سخت افزاری و نرم افزاری دنیا محسوب می‌شود.

لری الیسون (Larry Ellison)

شلدون ادلسون (Sheldon Adelson)

آقای ادلسون یکی از معروف‌ترین هتلداران جهان با ثروتی در حدود 35 میلیارد دلار است. اما همه می‌دانند که در چه خانواده‌ای به دنیا آمد و چطور رشد کرد.
پدرش راننده تاکسی و مادرش صنایع دستی درست می‌کرد. با اینکه خانواده آقای ادلسون زندگی فقیرانه‌ای داشتند، اما او از همان ابتدا، هوش مالی خوبی داشت و از ۱۲ سالگی می‌دانست که از زندگی چه می‌خواهد.

به همین خاطر از همان سنین کم به فروش لوازم آرایش پرداخت، سپس به دانشگاه رفت و ترک تحصیل کرد و در نهایت بعد از خدمت در ارتش به دنیای بازارهای مالی گام گذاشت. او از بازارهای مالی و همچنین سرمایه‌گذاری روی تورهای چارتری، سرمایه خوبی به دست آورد. اما یک ورشکستی بد به سراغش آمد که شاید اگر افراد عادی به جای آقای ادلسون بودند، دیگر کمرشان زیر بار چنین شکستی راست نمی‌شد.
اما او دوباره بلند شد و راه رفته را باردیگر طی کرد. سپس فوراً سرمایه‌هایش را در املاک و مستغلات به کار گرفت و کسب‌وکار اصلی‌اش یعنی هتلداری را کلید زد.
او اکنون به جز هتلداری در صنایع کامپیوتر و انتشارات دارای شرکت‌های زیادی است.

شلدون ادلسون (Sheldon Adelson)

آلان گری (Alan Gerry)

آلان گری، یکی از میلیاردرهای آمریکایی است و بیش از ۳ میلیارد دلار دارایی خالص دارد.
او در خانواده فقیر به دنیا آمد. در جوانی، به کار تعمیرات تلویزیون و نصب و تعمیر آسانسور پرداخت. اما شهری که در آن زندگی می‌کرد کوهستانی بود و تلویزیون‌ها معمولاً موفق به پخش برنامه‌ها نمی‌شدند. آقای گری با خلاقیت بی مثالش در بالای کوه‌ها، آنتن‌های بزرگی نصب کرد. او برای این کار شرکت‌های بزرگ را مجاب کرد تا سیستم‌های تلویزیونی کابلی راه اندازی کنند.

از بزرگترین نقاط قوت آقای گری، قدرت مذاکره و ایجاد روابط بود. در قدرت همین نقاط قوتش همین بس که با وجود اینکه تعمیرکار ساده بود، توانست ۷ تاجر ثروتمندانی که فقیر بودند بزرگ را برای سرمایه‌گذاری مجاب کند و خود اداره امور آن‌ها را به دست بگیرد.

او کم کم توانست با این تجار شراکت کند و از آن‌ها اهرمی درست کند برای بالا بردن خودش!
آقای گری پایه‌گذار بسیاری از صنایع در آمریکا شد. مثلاً او اولین کسی بود که اپراتور کابلی برای استقرار کابل فیبر نوری به کار برد.
شرکت او به زودی به هشتمین شرکت کابلی بزرگ دنیا تبدیل شد و اکنون چندین میلیارد دلار سود آوری دارد.

آلان گری (Alan Gerry)

جان پل دخوریا (John Paul DeJoria)

جان پل دخوریا یکی از برترین کارآفرینان آمریکایی با حدود 4 میلیارد دلار ثروت است و در زمینه تولید محصولات آرایشی کار می‌کند.
خودش در مورد اینکه در چه خانواده‌ای به دنیا آمده است می‌گوید: «ما خانواده بسیار فقیری بودیم، اما واقعاً این را حس نمی‌کردیم. به یاد دارم که مادر به برادرم می‌گفت: ما تنها ۲۷ سنت پول داریم، اما غذا داریم، یک باغچه کوچک داریم و می‌توانیم بخندیم، بنابراین ما یک خانواده ثروتمندیم !»

آقای دخوریا تعریف می‌کند که هیچ‌وقت حس نکرده است که فقیر است. بنابراین هرگز ذهنیت فقیری در مغزش شکل نگرفته است و همین راز موفقیت اوست.

والدین آقای دخوریا زمانی که جان تنها دو ساله بود از هم طلاق گرفتند و در نه سالگی وی به همراه برادر بزرگ‌تر خود شروع به فروش کارت پستال و روزنامه برای تأمین هزینه‌های خانواده‌اش کرد. البته زندگی او به جایی رسید که مادرش از توانایی لازم برای نگهداری دو فرزند خود برخوردار نبود، بنابراین ناچاراً آن‌ها را به نوانخانه ای در لس آنجلس فرستاد. از این رو جان پل ارزش پشتکار و کار سخت را از همان دوران کودکی تجربه کرده است.

نقطه عطف زندگی او در جایی بود که معلم ریاضی‌اش به او گفت هرگز به موفقیتی دست پیدا نخواهد کرد. همین موضوع انگیزه‌ای شد تا آقای دوخوریا سخت کار کند. از جمع آوری پلاستیک و زباله تا فروش روزنامه و سرایداری در خانه‌های مردم.

نقطه عطف دوم زندگی آقای دوخوریا استخدامش در مجله تایم به عنوان بازاریاب بود. او سپس به شرکتی در زمینه محصولات آرایشی رفت و فهمید که محصولاتی که مردم به آن نیاز دارند را هیچ شرکتی تولید نمی‌کند.

جالب اینجا بود که شرکت مورد نظر نه تنها با پیشنهاد او مبنی بر تولید برخی محصولات تازه موافقت نکرد، بلکه او را از کار اخراج کردند. اما او ناامید نشد و با وامی به مبلغ تنها ۷۵۰ دلار، خودش شروع به تولید محصول مورد نظرش کرد.
آن‌ها برای بازاریابی محصولشان، به سالن‌های آرایشی می‌رفتند و آن را به صورت رایگان در اختیار آرایشگاه‌ها قرار می‌دادند. به زودی آوازه محصلشان در همه جا پیچید و شرکتشان چندبرابر شد.

جان پل دخوریا (John Paul DeJoria)

جی کی رولینگ (J.K. Rowling)

محال است صفحه‌ای از کتاب‌های هری پاتر را نخوانده یا صحنه‌هایی از فیلم‌های آن را ندیده باشید!
خانم جی کی رولینگ تعریف می‌کند که در زمان کودکی در محله‌ای فقیر نشین زندگی می‌کرده‌اند و پولی در بساط نداشتند. در عوض همیشه ذهن خلاقانه‌ای داشته و به همه چیز نگاهی ماورایی و تخیلی می‌کرده است. مثلاً سعی می‌کرده مانند جادوگرها لباس بپوشد و از دورچخه دوستش به عنوان شیئی پرنده استفاده کند.

او در سن شش سالگی، اولین کتابش را نوشت، اما فکر می‌کرد چون خیلی بچه است، نباید آن را به کسی نشان دهد!
سال‌های نوجوانی رولینگ خیلی شاد نبود، چرا که خانواده او دچار مشکلات زیادی بود و مبارزه ده ساله مادرش با چندین بیماری اسکلروزیس روی او و خانواده‌اش تأثیر گذاشته بود. تا اینکه با ایده هری پاتر، فصل تازه‌ای در زندگی او شکل گرفت.

او می‌گوید: «روزی سوار یک قطار شلوغ در راه لندن بودم که ناگهان فکر هری پاتر به سرم افتاد. در آن موقع من خودکاری همراه خود نداشتم، و خجالت می‌کشیدم که از دیگران درخواست خودکار کنم. الان که فکر می‌کنم می‌بینم که همین به تأخیر افتادن حرکت قطار بود که باعث شد من چهار ساعت یک جا بنشینم و تمام افکارم را روی هری پاتر متمرکز کنم. در همان زمان بود که یک مو سیاهِ پیشانی زخم در ذهنم متولد شد. تصویر پسری که نمی‌دانست جادوگر است، مرتب در ذهنم کامل و کامل‌تر می‌شد. فکر می‌کنم که اگر در آن روز خودکاری همراه داشتم و می‌توانستم افکارم را به روی کاغذ بیاورم، الان چه داستان جالب‌تری نوشته بودم!»

انتشار کتاب هری پاتر، زلزله‌ای در بازار نشر به راه انداخت. تا همین الان، حدود ۵۰۰ میلیون نسخه از کتاب‌های خانم رولینگ در بازار کتاب جهان به فروش رفته است.

جی کی رولینگ (J.K. Rowling)

چگونه ما هم پله پله تا رسیدن به ثروت و موفقیت بالا برویم؟

رسیدن به ثروت همانطور که در زندگی‌نامه کوتاه این افراد دیدید، رویایی دست نیافتنی نیست. اگرچه بوده‌اند افراد زیادی که هم در خانواده فقیر به دنیا آمده‌اند و هم به ثروت نرسیدند، اما چرا شما یکی از این افرادی که این قانون نانوشته را نقض می کنند، نباشید؟

یادتان باشد، اینکه در خانواده‌ای فقیر به دنیا آماده‌اید دست خودتان نبوده، اما اینکه در همین شرایط تا آخر عمر بمانید، مسئولیتش با خودتان است…

انسان های ثروتمندی که فقیر بودند؛ موفقیت بدون پارتی

هفته پیش یک کار اداری برایم پیش آمده بود و مجبور شدم از ساعت 9 صبح تا 11 در یکی از ادارات دولتی منتظر باشم. همانطور که می‌دانید با توجه به اینکه همیشه در این محل‌ها به کار ارباب رجوع دیر رسیدگی می‌شود؛ در گوشه و کنار اتاق‌های مختلف آدم‌هایی ثروتمندانی که فقیر بودند را می‌بینیم که در همین چند دقیقه یا چند ساعت با یکدیگر ارتباط برقرار کرده و صحبت می‌کنند.

خب طبق روال همیشه هم نیمی از این آدم‌ها در مورد مشکلات روز صحبت می‌کنند و از بخت بد، من هم کنار چند نفر از آنها نشسته بودم. (با حفظ فاصله اجتماعی)

در میان صحبت‌ها حرف به موفقیت و ثروت رسید و همان ابتدای کار یکی از افراد که اتفاقا سن بالایی هم نداشت؛ از این گفت که مطمئنا دیگر بدون پارتی یا سرمایه نمی‌توان موفق شد! جالب‌تر اینجا بود که همه اطرافیان هم صحبت‌هایش را تایید و حتی نمونه‌هایی از انسان‌های موفق را مثال می‌زدند که به کمک پارتی و… به این درجه فعلی رسیده‌اند.

همین موضوع باعث شد کمی به فکر فرو بروم و در نهایت تصمیم به نوشتن این مقاله بگیرم: انسان های ثروتمندی که فقیر بودند؛ موفقیت بدون پارتی

چرا باید این مقاله بخوانیم؟

در واقع همه موفقیت‌هایی که یک انسان در زندگی به دست می‌آورد، از اعتماد به نفس و باوری است که به خودش دارد. حالا در همین حین، به نظرتان من و شمایی که دائما هر روز در مقابل اخبار ناامید کننده قرار گرفته و انسان‌هایی را می‌بینیم که به زعم خودمان با پارتی موفق شده‌اند، چقدر برای توانایی‌های خودمان به عنوان یک انسان بدون داشتن پارتی و… ارزش قائلیم؟

در واقع ما همیشه الگوهایی رو مرور می‌کنیم که به ما ثابت می‌کنند موفقیت برای یک انسان عادی، ناممکن است. اما نمی‌دانیم که مشاهده الگوهای یکی از مهم‌ترین تمرین‌ها برای باور کردن یک موضوع منفی یا مثبت است. در واقع یکی از تمرین‌های اعتماد به نفس این است که قبل از شروع یک کار، انسان‌های موفقی که در انجام آن پیروز شده‌اند را ببینیم تا مطمئن شویم که اگر قبلا این کار انجام شده پس ما هم می‌توانیم انجامش دهیم. اما زمانی که در حال مشاهده الگوهای برعکس هستیم، فقط اعتماد به نفس خودمان را کاهش می‌دهیم.

هدفم از نوشتن این مقاله اول از همه کمک به خودم و سپس به شماست. چون می‌دانم با خواندن سرنوشت کوتاه این انسان‌های موفق، بار دیگر باور می‌کنیم که موفقیت الزاما نیاز به پارتی و سرمایه و مال پدری ندارد! در واقع با خواندن این سرگذشت‌ها، باور می‌کنیم که می‌شود؛ چون بقیه توانستند و بقیه هم مثل ما انسان بودند!

1_ بهروز فروتن

به نظر من یکی از هنرهای نویسنده، این است که قبل از نوشتن رفتار مخاطبش را حدس بزند! البته من آنقدر هنرمند نبودم که رفتار مخاطبم را حدس بزنم پس سری به مقالات مختلف در سطح وب زدم و با چنین جملاتی از طرف مخاطبان روبرو شدم:


جملاتی که همه نشان از ناامیدی یا کم امیدی نسبت به شرایط کشورمان دارند.

بنابراین تصمیم گرفتم اول از همه، یک فرد ثروتمند ایرانی را به شما معرفی کنم. بهروز فروتن که اغلب محصولات کارخانه او را به نام “بهروز” می‌شناسیم، در سن 15 سالگی پدرش را از دست داد و از همان سنین با کمک فروش محصولاتی مثل بادکنک و… امرار معاش می‌کرد. آقای فروتن در دفعه اول البته خیلی سریع به موفقیت نسبی رسید و یک کسب و کار مناسب برای خودش دست و پا کرد اما در همین حین به دلیل یک اعتماد اشتباه، تمام اموالش را از دست داد و دوباره به نقطه صِفر برگشت!

بار دیگر آقای فروتن و این بار به کمک همسر خود و در یک زیرزمین اجاره‌ای اقدام به تولید محصولات غذایی مثل ترشی و… ‌کرد. در این راه و بعد از مورد استقبال قرار گرفتن محصولات، اقدام به فروش خانه خود و حتی شراکت برای جذب سرمایه کرد و در نهایت توانست برند غذایی محصولات بهروز را پایه گذاری کند.

البته مسیر پایه‌گذاری کارخانه بهروز به این راحتی‌ها هم طی نشد. طبق ثروتمندانی که فقیر بودند گفته خودش برای راه اندازی اولین کارگاه حتی حلقه همسرش را هم فروخت اما بعد از این ماجرا و دقیقا در حین گرفتن پروانه بهداشت، کارگاهش آتش گرفته و تمامی دارایی‌اش سوخت. ولی حتی این موضوع هم باعث توقف این مرد نشد…

2_ نازنین دانشور

یکی دیگر از بهانه‌هایی که در سطح وب از زبان مخاطبان خواندم و البته بارها مشابه آنها را در محل‌های مختلف می‌شنوم این است که:((زن‌ها در ایران نمی‌توانند به موفقیت برسند.)) بنابراین تصمیم گرفتم به عنوان نفر دوم؛ به جای شخصی که از فقر به ثروت رسیده، به بانویی اشاره کنم که در کشور خودمان به موفقیت رسیده.

خب راستش را بخواهید با یک گشت و گذار 10 دقیقه‌ای در سطح وب به نام بیشتر از 20 بانو موفق کارآفرین ایرانی رسیدم که بدون توجه به این موضوعات؛ توانسته بودند به موفقیت‌های بزرگی دست پیدا کنند. اما در نهایت تصمیم گرفتم نام خانم نازنین دانشور را در مقاله‌ام بیاورم.

خانم دانشور بنیان‌گذار مجموعه بزرگ تخفیفان است و در حال حاضر یکی از موفق‌ترین زنان کارآفرین در ایران محسوب می‌شود. قسمت جالب زندگی نامه خانم دانشور اینجاست که قبل از راه اندازی تخفیفان، یک زندگی کاری عالی در کشور آلمان داشته. اما در نهایت تصمیم می‌گیرد برای راه اندازی کسب و کار دلخواهش؛ به ایران برگردد!

در همین ایرانی که خیلی‌ها می‌گویند در آن فرصت رشد به کسی داده نمی‌شود؛ او به همراه چند تن دیگر وب سایت تخفیفان را راه اندازی کرده و این مجموعه را به اولین استارتاپ تخفیف گروهی در کشور تبدیل کردند. خانم دانشور امروز صاحب و بنیانگذار مجموعه بزرگ تخفیفان است و توانسته به الگوی خیلی خوبی برای دیگر بانوان ایرانی تبدیل شود. با ادامه مقاله « انسان های ثروتمندی که فقیر بودند »همراه باشید.

3_ بابک بختیاری

بگذارید به عنوان نفر سوم لیست هم از یک ایرانی با شرایط خاص نام ببرم تا دیگر هیچ بهانه‌ای را در بخش نظرات این مقاله نبینم. بابک بختیاری بنیانگذار برند آیس پک و یکی از کارآفرینان موفق ایرانی است؛ ولی زندگی این فرد پر از شکست‌های مختلف است!

او در 14 سالگی با ورشکستگی پدرش روبرو شد، در سنین جوانی در راه اندازی یک رستوران شکست خورد و در نهایت به دلیل شکست در یک کسب و کار، تمام سرمایه‌اش را از دست داده و با 300 میلیون تومان بدهی به زندان افتاد! بختیاری بعد از جلب رضایت شاکیان از زندان آزاد شد و بعد از چند تجربه نه چندان موفق دیگر در راه اندازی کسب و کار، ایده‌ای به اسم آیس پک را به وجود آورد. همین ایده باعث شد این بار آقای بختیاری به یک کارآفرین موفق با ثروت بسیار زیاد تبدیل شود و امروز هم نامش در میان کارآفرینان برتر ایرانی باشد. به تازگی هم این شخص ایده جدیدی در صنعت غذایی به اسم توت طلایی را به وجود آورده و موفقیت‌هایی را با این ایده کسب کرده.

4_ پیتر دینکلیج (Peter Dinklage)

شخصی که در تصویر می‌بینید؛ پیتر دینکلیج است که در یک خانواده فقیر به دنیا آمد. او در رشته تئاتر تحصیل کرد اما آنقدر وضع مالی نامناسبی داشت که حتی در پرداخت هزینه وام دانشجویی و اجاره منزل به مشکل خورده بود. همین موضوع باعث شده بود شب‌ها را در خانه دوستانش سر کند.

او تا 29 سالگی در شرایط نامساعد و بدی زندگی می‌کرد و اغلب از راه نظافت و… پول در می‌آورد؛ اما در همین سن به خودش قول داد که به یک بازیگر تبدیل شود و در نهایت به خواسته‌اش رسید. اگر سریال تلویزیونی و پرطرفدار بازی و تاج و تخت را دیده باشید، مطمئنا این بازیگر ریز نقش اما بزرگ را در نقش “تیریون لنیستر” به یاد دارید. در واقع او به یکی از نقش‌های اصلی پربیننده ترین سریال جهان تبدیل شد!

5_ دو وون چانگ (Do Won Chang)

دو وون چانگ یک مهاجر کره‌ای بود که برای امرار معاش به آمریکا مهاجرت کرد. او در ابتدای مهاجرتش به این کشور در یک رستوران مشغول به ظرفشویی شد و به درآمد ساعتی 3 دلار قناعت کرد. علاوه بر این برای شغل دوم خودش به استخدام یک پمپ بنزین درآمد. در همین حین با بعضی از افراد ثروتمند که برای بنزین زدن ماشین‌شان به آنجا می‌آمدند صحبت می‌کرد و از آنها در مورد شغلشان می‌پرسید؛ در نهایت به این جمع بندی رسید که اغلب ثروتمندان آن ناحیه در حوزه پوشاک فعالند. بنابراین شغلش را رها کرد در یک فروشگاه لباس مشغول به کار شد.

در ادامه و با فعالیت در 3 شغل مختلف روزانه، توانست حدود 11 هزار دلار پس انداز به دست آورده و با کمک همین مقدار پول، یک فروشگاه پوشاک برای فروش لباس با قیمت پایین راه اندازی کرد. این اولین شعبه از فروشگاه‌های زنجیره‌ای او بود! در حال حاضر دو وون چانگ با ثروتی بیشتر از 3 میلیارد دلار، جزو میلیاردرهای آمریکایی است.

6_ اینگوار کامپراد (Ingvar Kamprad)

چند ماه پیش با یکی از اقوام دورم که در خارج از کشور زندگی می‌کند صحبت می‌کردم؛ در حین صحبت‌هایش به فروشگاه‌های زنجیره‌ای مبلمان و محصولات چوبی به اسم IKEA اشاره کرد که بسیار در آمریکا و اروپا محبوب هستند. او گفت آنقدر این فروشگاه‌ها محبوب و پرفروشند که هر بار قرار باشد یک فروشگاه IKEA در یک منطقه از کشور راه اندازی شود، قیمت ثروتمندانی که فقیر بودند املاک تجاری آن نقطه به شدت کاهش پیدا می‌کند؛ چون مردم به دلیل علاقه زیاد به آنها دیگر به بقیه فروشگاه‌ها علاقه‌ای نشان نمی‌دهند!

اما به نظر شما چه کسی این فروشگاه‌های بزرگ را راه اندازی کرده؟ در واقع موسس آنها آقای “اینگوارد کامپراد” بود. شخصی که در سنین 6 سالگی و از شدت فقر خانوادگی مجبور بود در خارج از خانه کبریت بفروشد. همینطور او از یک بیماری به اسم “خوانش پریشی” رنج می‌برد که باعث می‌شد نمرات خوبی در مدرسه نگیرد؛ اما با این حال تحصیلش را ادامه می‌داد.

آقای کامپراد در سال 2018 با 91 سال سن و بیشتر از 55 میلیارد دلار ثروت درگذشت و در حال حاضر فروشگاه‌های زنجیره‌ای او در جهان بیشتر از 350 شعبه دارند!

انسان های ثروتمندی که فقیر بودند

7_ جان دی راکفلر (John D. Rockefeller)

امروزه ثروتمندترین مرد دنیا، جف بیزوس با ثروتی بیشتر از 140 میلیارد دلار است اما جالب است بدانید که اگر بخواهیم ثروت جان دی راکفلر را به پول امروز حساب کنیم، این شخص بیشتر از 400 میلیارد دلار ثروت داشته! در واقع او ثروتمندترین فرد جهان بوده و همینطور اولین میلیاردر آمریکایی در سال 1916 شناخته شده. ثروت این فرد از فعالیت در صنعت نفت به دست آمد.

مانند بقیه افراد حاضر در لیست، جان دی راکفلر هم از پشتوانه مالی آنچنانی برخوردار نبود، در اصل او در یک خانواده پرجمعیت کشاورز به دنیا آمد و اولین شغلش را در سن 16 سالگی و به عنوان یک پادو تجربه کرد.

کلام آخر؛ همه چیز اعتماد به نفس است…

بگذارید یک مرور کوتاه داشته باشیم؛ در این مقاله به افراد موفقی اشاره کردم که با شکست‌های مختلف مالی روبرو شدند، به زندان افتادند، با وجود شرایط اقتصادی سخت دست به راه اندازی کسب و کار زدند، برای به دست آوردن بودجه مالی به صورت 3 شیفت کار می‌کردند، از مشکلات اقتصادی شدید رنج می‌بردند و حتی بیماری‌های مادرزادری مختلف داشتند! اما همه آنها نقاط مشترکی هم داشتند: در شرایطی که همه ناله می‌کنند؛ آنها موفق شدند! به نظر من این به خاطر اعتماد به نفس فوق‌العاده‌شان است.

البته فکر می‌کنم واژه اعتماد به نفس این روزها برای ما به یک کلمه مصنوعی تبدیل شده که صرفا به یکی از مهارت‌های موفقیت فردی اشاره دارد. اما اگر کمی در این واژه ریز شویم؛ می‌بینیم که این کلمه به این موضوع اشاره می‌کند: اعتمادی که انسان به خودش دارد!

در واقع همه افراد ثروتمند تاریخ به خودشان اعتماد داشتند! آنها چه در لحظه شکست و چه موفقیت می‌دانستند که انسان ارزشمندی هستند؛ می‌دانستند که یک شکست نمی‌تواند این ارزش را از آنها بگیرد و می‌دانستند که توانایی‌های بزرگی به عنوان یک انسان دارند. بنابراین در هیچ کجای زندگی‌شان نه غر زدند و نه نظاره‌گر تغییرات بودند. آنها یا با تغییرات همراه شدند و یا تغییرات را ساختند؛ چون به خودشان اعتماد داشتند.

اگر دوست دارید میزان تقریبی اعتماد به نفستان را بسنجید، در آزمون رایگان زیر شرکت کنید. بلافاصله پیام بهرام پور، آزمونتان را تحلیل خواهد کرد!

و دوره فوق‌العاده، علمی و کاملاً موثر اعتماد به نفس، برای شماست تا به فردی موفق تبدیل شوید:

ثروتمندانی که فقیر بودند

دختر مدونا ستاره هفته مد پاریس،اخبار فرهنگی،خبرهای فرهنگی

دختر مدونا ستاره هفته مد پاریس/ تصاویر

هفته مد پاریس ۲۰۲۲/ تصاویر

کیم کارداشیان: حاضرم برای جوان ماندن «مدفوع» بخورم!

مراسم مت گالا ۲۰۲۲ با حضور افراد مشهور؛ از لیدی گاگا تا ایلان ماسک

پوشش سنتی و دیدنی زنان اروپایی؛ از ایتالیا و انگلیس تا اسپانیا و آرژانتین | کسی که الهام‌بخش مگان مارکل شد

مانکن ۱۰۰ ساله: بازنشستگی بدتر از مرگ است

پایان عصر کت و شلوار مردانه!

اقامتگاه لاکچری و ارزان رو اینجا پیدا کن *رزرو تور

تو این گرانی ها هم میشه باهزینه کم سفر بری

سوپراستارهای ثروتمندی که در گذشته فقیر بودند

از دست دادن شغل ممکن است یکی از دشوارترین تجربه ها و چالش های پیش روی هر فرد در زندگی باشد. اما این رویداد بدترین اتفاقی نیست که احتمال دارد در زندگی حرفه ای ما رخ دهد.

سرنوشت چنین مقدر کرده بود که «مارک کوبان»، سرمایه دار و میلیاردر آمریکایی، باقی سال های عمرش را به عنوان فروشنده یک فروشگاه زنجیره ای نگذارند. «جی کی رولینگ»، یکی از محبوب ترین و موفق ترین نویسندگان معاصر، نیز هرگز به شغل قبلی خود یعنی منشی گری ذره ای هم علاقه نداشت. اما شکست ها و بحران های شغلی به هردو آن ها این فرصت را داد تا راه و هدف اصلی زندگی حرفه ای شان را پیدا کنند.

آگاهی از تجربیات انسان های موفقی که در زندگی خود بحران شغلی را تجربه کرده اند و اکنون با گذر از آن دوران، به الگوی موفقیت در سطح جهان تبدیل شده اند می تواند برای همه ما امیدوارکننده و انگیزه بخش باشد. در ادامه به طور مختصر با شش فردی آشنا خواهید شد که در زندگی حرفه ای خود بارها به بن بست خورده و اخراج و تحقیر شده اند، اما دست از تلاش برنداشته و امروزه تبدیل به نمادهای موفقیت شده اند.

جی کی رولینگ؛ سفری پنج ساله از فقر و افسردگی به ثروت و محبوبیت

سوپراستارهای ثروتمند,سوپراستارهای ثروتمند فقیر

جی کی رولینگ که اکنون یکی از محبوب ترین نویسندگان کودکان و حتی بزرگ سالان است، زمانی زندگی کاملا فقیرانه ای داشت و از افسردگی حاد رنج می برد. او که از همسر خود جداشده بود و مجبور بود به تنهای و با تکیه بر کمک های مالی دولتی فرزند خود را بزرگ کند، بعدها به چنان موفقیتی دست یافت که علاقه مندان آثارش از ساعت ها پیش از آغاز فروش کتاب هایش در مقابل کتاب فروشی های سراسر جهان صف می کشیدند.

او پیش از دستیابی به این جایگاه رفیع، مدتی به عنوان منشی در دفتر سازمان عفو بین الملل در لندن کار می کرد و مخفیانه داستان می نوشت. کارفرمای رولینگ پس از مدتی از این موضوع باخبر شد و او را از شغلی که از آن متنفر هم بود، اخراج کرد. رولینگ سال های بعد را به خلق مجموعه داستان های جادویی هری پاتر گذراند و طی فقط پنج سال به ثروت و موفقیتی افسانه ای دست یافت.

والت دیزنی؛ از اخراج و ورشکستی تا تسخیر دنیای انیمیشن

سوپراستارهای ثروتمند,سوپراستارهای ثروتمند فقیر

امروزه شرکت «والت دیزنی» درآمدی کهکشانی از فیلم ها، پارک های تفریحی و محصولات خود به دست می آورد. اما چه کسی فکر می کرد در سال 1919 میلادی «والتر الیاس دیزنی»، بنیان گذار این شرکت، به دلیل آنچه سردبیر روزنامه معروف کانزاس سیتی استار «فقدان قوه تخیل و ضعف در ایده پردازی» خوانده بود، اخراج شود؟ والتر پس از این شکست یک استودیوی انیمیشن سازی را راه اندازی کرد که این کسب و کار شخصی هم با ورشکستی پایان یافت. او علی رغم این شکست ها از پا ننشست و همراه برادرش به هالیوود رفت و یک استودیوی کوچک انیمیشن سازی را تاسیس کرد که بعدها به یکی از بزرگ ترین استودیوهای تاریخ هالیوود تبدیل شد.

رابرت رد فورد؛ کارگر ساده خراب کاری که ستاره سینما شد

سوپراستارهای ثروتمند,سوپراستارهای ثروتمند فقیر

«رابرت رد فورد» در دوران نوجوانی کارگر ساده و فاقد مهارتی خاص بود که در شرکت نفتی «استاندارد اویل» کار می کرد. روزی یکی از سرپرستان واحد او را هنگام چرت زدن سر کار غافل گیر کرد و تصمیم گرفت به جای اخراج، او را به واحد دیگری با وظایف سخت تر منتقل کند. خراب کاری های ردفورد پایانی نداشت و بنابراین دیری نپایید که به دلیل خسارات متعددی که او به شرکت وارد کرد، با حکم اخراج رو به رو شد.

مواجهه با این بحران، ردفورد را به دنبال کردن آرزوها و رویاهایش ترغیب کرد. او بلافاصله وارد دانشگاه «کلورادو» شد و پس از فارغ التحصیلی به نیویورک نقل مکان کرد تا به آرزویش که بازیگری بود، جامه عمل بپوشاند. موفقیت های او در دنیای فیلم و سینما هم به عنوان بازیگر و هم به عنوان کارگردان تقریبا بی پایان است. ردفورد در سال 1980 میلادی جایزه اسکار بهترین کارگردانی را نیز از آن خود کرد.

لی ایاکوکا؛ رانده شده از فورد و قهرمان در کرایسلر

سوپراستارهای ثروتمند,سوپراستارهای ثروتمند فقیر

«لی ایاکوکا» موقعیت شغلی بسیار بالا و خوبی در شرکت خودروسازی فورد داشت، اما اختلاف نظرهای او با هنری فورد که آن زمان مدیرعامل و رئیس هیئت مدیره این شرکت بود و عدم موفقیت چند طرح پیشنهادی باعث اخراج او از فورد شد.

دیری نگذشت که شرکت خودروسازی کرایسلر که آن زمان در آستانه ورشکستگی و تعطیلی قرار داشت، موقعیت شغلی جذابی را به ایاکوکا پیشنهاد داد و او پس از قبول این پیشنهاد، وام بسیاربزرگی را از دولت گرفت و با کمک این سرمایه، کرایسلر را از خطر تعطیلی نجات داد و احیا کرد. بسیاری از ایده ها و طرح های ایاکوکا که توسط مدیران فورد نادیده گرفته شده و باعث اخراج او شده بودند، در کرایسلر مجال بروز یافتند و در مسیر رهایی این شرکت از بحران تاثیرگذار شدند.

ایاکوکا تا سال 1992 میلادی مدیرعامل کرایسلر بود و همگی او را عامل اصلی نجات کرایسلر از بحران می دانند.

اپرا وینفری؛ خوشبخت ترینی که بدبخت بود

سوپراستارهای ثروتمند,سوپراستارهای ثروتمند فقیر

اکثر ما «اپراو وینفری» را به عنوان یکی از معروف ترین چهره های تلویزیونی و یکی از ثروتمندترین و موفق ترین زنان جهان می شناسیم. اپرا مسیر سخت و پرفراز و نشیبی را برای دستیابی به این جایگا پیموده است. دوران کودکی و نوجوانی او بسیار غم انگیز بود و در این سال ها با فقر نیز دست و پنجه نرم می کرد. علی رغم اتفاقات ناگوار این دوران، اپرا توانست با تلاش و پشتکار خود به دانشگاه برود و در رشته مورد علاقه اش، یعنی هنرهای نمایشی، تحصیل کند.

اپرا بعد از فارغ التحصیلی در شبکه های رادیویی و تلویزیونی متعددی مشغول به کار شد و موفقیت چندانی به دست نیاورد. او مدتی را به عنوان گزارشگر اخبار عصرگاهی در شبکه های تلویزیونی «دبلیوجی زی» کار کرد. مشکل اپرا این بود که نمی توانست خود را از لحاظ احساسی در گزارش هایی که تهیه می کرد، دخیل نکند. تهیه کننده این بخش خبری که نمی توانست این رفتار را از اپرا بپذیرد، او را از گزارشگری کنار گذاشت و از آنجا که از شرایط زندگی نه چندان مناسب او اطلاع داشت، تصمیم گرفت نقشی را در یک برنامه تلویزیونی صبحگاهی به او پیشنهاد دهد.

انتقال از بخش خبر عصرگاهی به یک برنامه تلویزیونی صبحگاهی یک پس رفت بزرگ به شمار می رفت و اپرا از این موضوع بسیار ناراحت و دل شکسته بود. اما با پرطرفدارشدن این برنامه تلویزیونی که «مردم حرف می زنند» نام داشت، ناراحتی و غم اپرا از بین رفت. موفقیت این برنامه باعث شد تا او مسیر حرفه ای مناسب و استعدادهای خود را شناسایی کند و به عنوان مجری برنامه های گفت و گوی تلویزیونی به موفقیت هایی باورنکردنی دست یابد. طبق آمار منتشر شده، اپرا وینفری عنوان ثروتمندترین آمریکایی آفریقایی تبار در قرن بیستم میلادی را هم از آن خود کرده است.

سالی کراوچک؛ شجاعت قدرتمندترین زن وال استریت در مواجهه با بحران

سوپراستارهای ثروتمند,سوپراستارهای ثروتمند فقیر

«سالی کراوچک» که در بالاترین رده های شغلی دو سازمان مالی بزرگ آمریکا شامل «سیتی گروپ» و «بنک آو آمریکا» کار کرد، علی رغم موفقیت های چشمگیری که در این مدت به دست آورد، به دلیل اختلاف نظر با مدیران این موسسات و تغییر ساختار سازمانی از کار اخراج شد. موفقیت های او در آن دوران به اندازه ای خیره کننده بود که او را «قدرتمندترین زن وال استریت» نیز می نامیدند. او توانسته بود این موفقیت ها را در محیطی به دست آورد که به مردانگی معروف بود و زنان در آن کمتر مجال پیشرفت و حتی ابراز وجود داشتند.

هر دو مورد اخراج کراوچک که از سوی رسانه ها «صادق ترین صدای وال استریت» نامیده می شد، بازتابی گسترده و پرسروصدا در رسانه ها داشت. اما او تصمیم گرفته بود که خود را پشت پرده پنهان نکند و علنا درباره این رویدادها برای مردم سخن بگوید. پس از این دو بحران شغلی، کرواچک ناامید نشد و سربلندتر از قبل به پا خاست و شرکت 85 «بوردر» را خریداری کرد و آن را به «اِلِوِیت» تغییر نام داد. هدف این شرکت گسترش شبکه های ارتباطی برای زنانی است که می خواهند مسیر شغلی خود را بهبود بخشند.

این میلیاردرها از فقر مطلق به ثروت افسانه‌ای رسیدند

این میلیاردرها از فقر مطلق به ثروت افسانه‌ای رسیدند

تمام میلیاردرهای جهان همیشه در رفاه و ثروت بزرگ نشده اند و در واقع خیلی از آن ها در فقر و تنگدستی زندگی کرده اند.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین به نقل از فوربز ، همه میلیاردرها در پر قو بزرگ نشدند و در واقع خیلی از آن ها از هیچ شروع کردند و به اینجا رسیدند آن هم با تلاش ها، زمین خوردن ها و بلند شدن های مداوم.

هستند میلیاردرهایی که از هیچ به همه رسیدند، از فقر مطلق به ثروت باور نکردنی .

۱۰.گی لالیبرته

رئیس فعلی سیرک دو سولیل از ابتدا در این جایگاه نبوده است و برای رسیدن به اینجا از هیچ کاری ( خوردن آتش گرفته تا راه رفتن بر روی فلزهای داغ) دریغ نکرده است.

وی که اهل کانادا است، در مصاحبه‌ای می‌گوید:"‌ این فرصت را پیدا کردم تا از کبک به لس آنجلس بیایم و در آنجا برنامه های زیادی برگزار کردیم و همان جا بود که سیرک دو سولیل را راه انداختیم."

در حال حاضر دارایی این فرد ۱ میلیارد و ۲۰۰ میلیون دلار است.

۹. آلن جری

آلن جری فرزند یک مهاجر روس است که پس از گذراندن مدرسه تصمیم گرفت به نیروی تفنگداران دریایی بپیوندد .بلومبرگ در این خصوص نوشت:" وی پس از خروج از نیروی دریای تصمیم گرفت تا باقی عمر خود را در تعمیر تلویزیون‌های خراب بگذراند."

در سال ۱۹۵۶ جری تصمیم گرفت که سرمایه ۱۵۰۰ دلاری را که از این طرق جمع کرده بوده است را صرف تاسیس کردن یک شرکت کابلی بکند.

این شرکت به عنوان کابلویژن معروف شد و در سال ۱۹۹۶ به قیمت ۲ میلیارد و ۷۰۰ میلیون تومان به وارمر تایمر فروخته شد.

ارزش دارایی او در حال حاضر ۱ میلیارد و ۴۰۰ میلیون دلار است.

۸. کنی تراوت

پدر کنی متصدی بار بود و هزینه تحصیل و رفتن به دانشگاه اش را با فروختن بیمه عمرش تامین کرد.

وی بیشتر درآمدش را از طریق شرکت تلفن و ارتباطات اکسل که در سال ۱۹۸۸ تاسیس کرد به دست آورد و چند سال بعد شرکت خودش را به قیمت ۳ میلیارد و ۵۰۰ میلیون تومان با شرکت تله گلوب ادغام کرد.

ارزش دارایی او که در حال حاضر بازنشسته است ۱ میلیارد و ۴۰۰ میلیون دلار است.

۷. محمد آلتراد

محمد در یک قبیله عشایری در سوریه به دنیا آمد و پدرش ، وی و مادرش وی را رها کرده و محمد به دست مادربزرگش بزرگ شده و مادربزرگ وی، محمد را از تحصیل در مدارس منع می کرده است و وی به سختی و با زحمت خودش را به مدرسه می رساند و در آنجا به تحصیل می پردازد.

محمد زمانی که به فرانسه مهاجرت کرد نه زبان فرانسوی می دانست و تنها با خوردن یک وعده غذا روزش را می گذراند.

با تمام این سختی ها او توانست مدرک دکتری اش را در علوم کامپیوتری بگیرد و به عنوان رئیس در بسیاری از کمپانی های فرانسوی مشغول به کار شد به طوری که در حال حاضر رئیس یکی از بزرگترین شرکت های تولید نرم افزار کامپیوتری در فرانسه است.

ارزش دارایی های او در حال حاضر ۲ میلیارد و ۶۰۰ میلیون دلار است.

۶. هاوارد شولتز

هاوارد شولتز، کارآفرین، اقتصاددان، سرمایه‌دار، نویسنده و مدیر ارشد اجرایی آمریکایی است، که از سال ۱۹۸۶ تا ۲۰۰۰ و بعد ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۸ به‌عنوان مدیر عامل اجرایی و رئیس هیئت مدیره شرکت استارباکس فعالیت می‌کرد.

وی در خصوص دوران کودکی اش می گوید:" من در زمان کودکی در طرفی زندگی می کردم که نه از پول خبری بود نه از امکانات و نه از تحصیلات و همیشه می خواستم از حصار ها بپرم و به آن طرف دیگر زندگی برسم."

وی در ادامه می گوید:" ممکن است که من در حال حاضر کروات بزنم و کت و شلوار بپوشم ولی همیشه خاطرم هست که از کجا به اینجا رسیدم و همین باعث می شود روحیه ای در من تقویت شود که هیچ غیر ممکنی در زندگی وجود ندارد."

شولتز در دانشگاه موفق به کسب بورسیه تحصیلی شد و پس از فارغ التحصیلی در آن شروع به کار در کافی شاپ استارباکس کرد که در آن زمان تنها ۶۰ شعبه داشت. وی پس از کار کردن طولانی در کافی شاپ در سال ۱۹۸۷ به عنوان مدیر عامل آنجا انتخاب شد و در حال حاضر این کافی شاپ ۱۶۰۰۰ شعبه دارد.

ارزش دارایی های شولتز ۲ میلیارد و ۹۰۰ میلیون دلار است.

۵.اپرا وینفری

اپرا گِیل وینفری تهیه‌کننده، هنرپیشه، مجری و برندهٔ جایزه اسکار و کاندیدای جایزه گلدن گلوب و بفتا و از مشهورترین و مطرح‌ترین مجریهای تلویزیونی آمریکا و جهان است.

وی در یک خانواده فقیر در می‌سی‌سی‌پی متولد شد ولی این اتفاق مانع او نشد تا بتواند از دانشگاه تنسی بورسیه تحصیلی دریافت کند و به اولین خبرنگار تلویزیون آمریکایی آفریقایی تبار در سن ۱۹ سالگی تبدیل شود.

ارزش دارایی های او در حال حاضر ۲ میلیارد و ۹۰۰ میلیون دلار است.

۴.جان پاول دجوریا

جان تا قبل از ۱۰ سالگی برای حمایت از خانواده اش به فروش کارت های کریسمس و روزنامه مشغول بوده است. وی ناگهان برای ادامه زندگی به یتیم خانه فرستاده شد و تا زمانی که به ارتش بپیوندد عضو دسته و گروه جنایتکاران بوده است.

با ۷۰۰ دلار کمپانی خودش را راه انداخت و برای فروش شامپو هایش در هر خانه را میزد و در ماشین اش زندگی می کرد و حالا یکی از بزرگترین کمپانی های شامپو سازی را دارد و همزمان در سایر صنایع ها نیز سرمایه گذاری می کند.

ارزش دارایی او در حال حاضر ۳ میلیارد و ۲۰۰ میلیون دلار است.

۳. دوو وان شنگ

دو وان شنگ پس از اینکه از کره به آمریکا مهاجرت کرد برای اینکه بتواند پول کافی به دست بیاورد همزمان در سه شغل کار می کرده است.وی اولین مغازه لباس فروشی اش را در سال ۱۹۸۴ باز کرد و تا کنون این برند نزدیک به ۸۰۰ شعبه لباس فروشی دارد.

ارزش تمام دارایی های او در حال حاضر ۳ میلیارد و ۳۰۰ میلیون دلار است.

۲. کنت لانگون

وی برای اینکه بتواند پول شهریه دانشگاهش را پرداخت کند از انجام هیچ کاری دریغ نکرد و حتی خانواده اش خانه اشان را برای رهن گذاشتند.وی پس از فارغ التحصیلی در دانشگاه به مدیریت امور مالی اشخاص زیادی پرداخت و سرانجام توانست به شرکت های بزرگ راه پیدا کند.

ارزش تمام دارایی های او در حال حاضر ۳ میلیارد و ۶۰۰ میلیون دلار است.


۱. استیو بیسکیوتی

بلومبرگ در خصوص زندگی استیو بیسکیوتی در دوران کودکی می گوید:" استیو زمانی که ۸ سال داشته است پدرش را از دست می دهد و برای ادامه تحصیل و پرداخت شهریه دانشگاهش همزمان با درس خواندن مشغول به کار می شود."

وی در حال حاضر صاحب شرکتی بزرگ است و ارزش تمام دارایی های وی به ۴ میلیارد و ۵۰۰ میلیون دلار می رسد.

زندگی کارآفرینان ثروتمندی که از صفر شروع کردند

زندگی کارآفرینان ثروتمندی که از صفر شروع کردند

میلیاردرهای مشهور و افراد موفقی که از صفر شروع کردند و افرادی که بدون سرمایه ثروتمند شدند و افراد موفقی که دیر شروع کردند و زندگی کارآفرینانی که از صفر شروع کردند و ثروتمندانی که فقیر بودند و میخوام از صفر شروع کنم و زندگینامه افراد موفق و ثروتمند ایرانی و افرادی که به راحتی ثروتمند شدند و افراد ثروتمندی که فقیر بودند و سرگذشت مشهورترین میلیاردرهای جهان و افراد ثروتمندی که از صفر شروع کرده اند را در نم نمک بخوانید.

زندگی کارآفرینان ثروتمندی که از صفر شروع کردند

معمولا میلیاردر ها از همان اول میلیاردر نبودند ، اکثر آن ها زندگی معمولی داشتند و خیلی ها به اصطلاح خودمان از صفر به این مرحله رسیده اند. یکی در رستوران ظرف می شست و یکی هم دستفروشی بیش نبود اما راهی که انتخاب کردند و مسیری که برای تغییر برگزیدند آنها را به این مرحله رساند. اگر برایتان جالب است که بدانید کدام میلیاردر ها از هیچ به این ثروت زیاد رسیدند در این قسمت از نم نمک همراه ما باشید تا تعدادی از آن ها را به شما معرفی کنیم.

میلیاردر های مشهور

گی لیبرته

این مرد زمانی که کار خود را شروع کرد ، پرخوری بسیار زیادی داشت. به دنبال فرصتی بود تا بتواند نیازهای اساسی اش را برطرف کند و قبوض را بپردازد اما زمانی که به لاس وگاس سفر کرد ، همه چیز دستخوش تغییر قرار گرفت و توانست به یکی از میلیارد ها تبدیل شود.

الانگاری

این پسر یک مهاجر روسیه ای است که به دلیل پیدا کردن شغل از دبیرستان انصراف داد. بیزینس او این بود که تلویزیون های کوچک را تعمیر می کرد و در قبالش پول اندکی را دریافت می کرد اما در سال 1956 توانست با پولی که به اندازه 1500 دلار پس انداز کرده بود ، یک تجارت کوچک راه بیندازد که مربوط به کمپانی کابل بود . این کمپانی کم کم مشهور شد و او را به یک فرد میلیاردر تبدیل کرد.

 افراد ثروتمند جهان

مونتپلیر راگبی

این فرد در یک جزیره بزرگ متولد شد و پدرش را در سنین جوانی از دست داد و همیشه با مادربزرگش زندگی می کرد . مادربزرگ اجازه نمی داد که به مدرسه برود اما هر طور که شده بود خودش را به مدرسه می رساند . او در نهایت برای پذیرش دانشگاه به فرانسه رفت و به دلیل پول کمی که داشت ، در روز فقط یک وعده غذا می خورد. او در علوم کامپیوتر phd گرفت و برای بعضی از کمپانی های معروف فرانسوی کار کرد و در نهایت توانست با پولی که جمع کرده بود ، کمپانی خریداری کند که در نهایت او را به ثروت بسیار زیادی رساند.

اسکالتز

این فرد یک بار در مصاحبه اش اعلام کرد : " زمانی که کودک بودم ، احساس می کردم از بقیه جدا هستیم زیرا همیشه امکانات ، پول و شادی بیشتری را در خانواده های دیگران میدیدم. به همین دلیل می خواستم خودم هم به این شادی و ثروت دست پیدا کنم اما نمی دانستم که چگونه باید این کار را انجام دهم اما اکنون به آنجا که می خواستم ، رسیدم. " او کار خود را با تاسیس یک کافی شاپ شروع کرد و کم کم گسترده کرد تا این که توانست به یکی از میلیاردرهای جهان تبدیل شود.

افراد ثروتمندی که فقیر بودند

کنی تروت

این فرد زندگی راحتی در گذشته نداشته است. حتی در دانشگاه مجبور شد بیمه خود را بفروشد تا مبالغ و هزینه های دانشگاه را تامین کند اما کم کم پولی را که ذخیره کرده بود ، در یک کمپانی موبایل سرمایه گذاری کرد و در سال 1996 توانست به ثروت میلیاردی دست پیدا کند.

جان پاول دجوریا

او قبل از سن 10 سالگی به اولین نسل آمریکایی تبدیل شد که کارت ها و روزنامه های کریسمس را برای تامین هزینه خانواده اش به فروش می رساند. کم کم توانست به ارتش ملحق شود و با یک وام 700 دلاری بیزینس راه انداخت و بعدا ها توانست به یکی از میلیاردرها در صنایع مختلف تبدیل گردد.

افراد فقیری که ثروتمند شده اند

اپرا وینفری

این مرد در یک خانواده فقیر در میسیسیپی متولد شد اما در دانشگاه تنس هم تحصیل کرد و اولین دانشجوی آمریکایی آفریقایی در آن دانشگاه محسوب می شد. او در سال 1983 به شیکاگو رفت تا در یک تاک شو فعالیت کند اما بعدها به یک فرد معروف و میلیاردر تبدیل شد.

دو ون چانگ

تیم او با همسرش تشکیل می شد؛ البته تا قبل از سن 21 سالگی آن ها هرگز زندگی راحتی نداشتند . بعد از اینکه در سال 1981 از کره به آمریکا رفتند ، توانست همزمان در سه شغل فعالیت کند تا هزینه های اساسی را تامین کند و در نهایت با پولی که ذخیره کرده بودند ، یک فروشگاه لباس در سال 1984 تاسیس کردند.

افراد ثروتمندی که از صفر شروع کرده اند

کن لانگون

این فرد در سال 1968 وارد یک سیستم عمومی الکترونیک شد و در آنجا توانست تحصیلات خود را نیز تکمیل کند. دو سال بعد به جایگاه رفیع تری دست پیدا کرد و در سال 1981 به دلیل ثروتی که داشت معروف شد اما تا قبل از آن ، مجبور بود کارهای بسیار پیش پا افتاده با حقوق کم را به انجام برساند.

استیفن بیسکوئیت

او پدرش را در 39 سالگی از دست داد و مجبور بود همزمان ، هم درس بخواند و هم کار کند. او در نهایت وارد یک سازمان بزرگ شد و یکی از بهترین استعداد ها در آن کمپانی در سن 23 سالگی شناخته شد. او اکنون یکی از میلیاردر های جهان است.

استیفن بیسکوئیت میلیاردر

شهید خان

او یکی از ثروتمند ترین فرد جهان محسوب می شود که از پاکستان به آمریکا رفته است. او قبلا در رستوران ها ظرف می شست اما اکنون یکی از بزرگترین کمپانی های خصوصی را در آمریکا دارد.

رالف لورن

او در نیویورک از دبیرستان فارغ التحصیل شد اما بعدا ها به خاطر این که عضو ارتش شود ، دانشگاه را رها کرد. او در فروشگاه های مختلف کار می کرد و در همین فروشگاه ها به دیزاین ها و طراحی های مختلف واقف شد و تصمیم گرفت رویای قدیمی خودش را به حقیقت بپیونداند و سال بعد توانست افکار خود را اجرایی کند و به دلیل فروش بالا به ثروت زیادی برسد.

رالف لورن میلیاردی که از صفر شروع کرد

جورج سوروس

او یکی از اعضای نازی در بلغارستان بود اما در سال 1947 همراه با خانواده اش به لندن فرار کرد . او در مدرسه اقتصاد لندن مشغول به تحصیل شد و به عنوان پیشخدمت ، همزمان مشغول به کار شد و بعد از فارغ التحصیلی در یک فروشگاه به عنوان صندوقدار در نیویورک کار کرد اما در سال 1992 توانست به یکی از میلیاردر ها تبدیل شود.

جان کوم

او در اکراین متولد شد و در سن 16 سالگی با مادرش به کالیفرنیا رفت. آن ها در کالیفرنیا یک آپارتمان داشتند و برای اینکه خرج زندگی را تامین کنند ، کف فروشگاه ها را تمیز می کرد. او مهارت های کامپیوتری بسیار بالایی داشت و در سال 2009 توانست یکی از بزرگترین سرویس های پیام رسان به نام واتساپ را بسازد که فیس بوک در سال 2014 ، آن را به مبلغ 22 میلیارد دلار خریداری کرد.

جان کوم میلیاردر اکراینی

لاکشمی میتال

او در سال 1950 در هند ثروتمندانی که فقیر بودند متولد شد و دو دهه به طور کاملا مداوم در صنعت استیل کار کرد و توانست پول های زیادی را پس انداز کند و در نهایت بزرگترین کمپانی ساخت استیل را در کل جهان تاسیس کرد.

لئوناردو دل وکیو

او یکی از پنج فرزندی بود که در پرورشگاه بزرگ شد زیرا نامادری اش حاضر نبود بزرگش کند. او بعدا در یک کمپانی مشغول به کار شد که فریم های عینک می ساختند. در سن 23 سالگی وارد مقوله مدلینگ شد و توانست کار خود را گسترده کند ثروتمندانی که فقیر بودند و در کنار آن به ساخت عینک می پرداخت که اکنون یکی از بزرگترین برندهای عینک به نام ری. بن و اوکلی متعلق به اوست.

رومان آبراموویچ

او در جنوب روسیه در فقر متولد شد. عمو و دیگر اعضای خانواده او را بزرگ کرده بودند. او در مسکو تحصیل کرد و یک کمپانی کوچک مربوط به اسباب بازی های پلاستیکی داشت اما کم کم وارد تجارت نفت شد و در آن صنعت به موفقیت های زیادی رسید و کم کم توانست بزرگترین کمپانی نفت را بسازد.

رومان آبراموویچ مالک باشگاه چلسی

فرانکویس پینالت

او اکنون یکی از بزرگترین کمپانی های مدلینگ را دارد. در صورتی که به دلیل فقر مجبور شده بود دبیرستان را ترک کند. استعداد ها را شکار می کند و همین باعث شده است که بتواند در زمینه کار خود به موفقیت و ثروت زیادی برسد.

لی کا-شینگ

او در هنگ کنگ زندگی می کرد . هنگامی که پدرش را در سن 15 سالگی از دست داد ، او مسئول نگهداری از خانواده و تامین هزینه ها شد. در سال 1950 کمپانی خودش را تاسیس کرد که پلاستیک تولید می کرد اما کم کم توانست آن را گسترده کند و به یک میلیارد تبدیل شود.

لی کا شینگ میلیاردر هنگ کنگی

شلدون ادلسون

پدر او راننده تاکسی بود. او در سن 12 سالگی شروع به فروختن روزنامه کرد تا بتواند هزینه های خودش را تامین کند. چند سال بعد وارد دانشگاه نیویورک شد اما هنوز هم به کارهای تبلیغاتی می پرداخت. همین اقدامات تبلیغاتی باعث ایجاد تجربه های مفید در او شد که باعث شد کسب و کار کوچکی را به راه بیندازد.

لاری الیسون

او در نیویورک متولد شد. پدرش را در همان کودکی از دست داده بود و به دلیل بعضی از مسائل خانوادگی در کنار عمه و عمویش در شیکاگو بزرگ شد. بعد از اینکه عمه اش از دنیا رفت؛ او هم از دانشگاه انصراف داد و برای کار به کالیفرنیا رفت و تا 8 سال در کالیفرنیا مشغول به کار بود و در نهایت در یک کمپانی نرم افزار در سال 1977 استخدام شد که یکی از بزرگترین کمپانی های تکنولوژی در جهان بود و همین باعث شد که کم کم خودش را پیدا کند.



اشتراک گذاری

دیدگاه شما

اولین دیدگاه را شما ارسال نمایید.